Saturday, February 26, 2005

دوستت دارم اي بهترين يار،اي همراه من، اي مهربان واي در كنار من در روزهاي خوشي و ناخوشي.با تو شروع كردم و با تو به پايان خواهم رساند.آنچه را كه در انديشه ساختن آن بودم با تو خواهم ساخت و مي دانم روزي كه بناي آن به انتها رسد من و تو در كنار هم به آن نگاه خواهيم كرد و بدون گفتن كلمه اي ، تنها دست يكديگر را خواهيم فشرد و سكوتمان آن لحظه گوياترين سكوتها خواهد بود.
فراموش نمي كنم كه دستان گرم تو در سردترين روزهاي زندگي ، دستان مرا فشرده و به من اميد حركت داده است.وجودت برايم ارزشمند است حتي اگر روزمرگي هاي هر روزه مجالي براي گفتن آن به من ندهد.
دوستت دارم و مي دانم آنچه كه در پيش داريم به مدد يكديگر بهترين هاي روزگار خواهد بود.

Monday, February 21, 2005

امسال كبيسه است .29 اسفند شنبه است و تعطيل رسميه .يكشنبه 30 اسفند يكشنبه است و مطابق تقويم تعطيل نيست .سال تحويلم ساعت 4 بعد از ظهر روز يكشنبه است .حالا تكليف سي ام چي ميشه خدا مي دونه

Sunday, February 20, 2005

ديگه اينكه هيچ چيز لذت بخش از تر يادگرفتن نيست
مي گيد نه امتحان كنيد
سال بلوا رو خوندم و الان هم پيكر فرهاد.عجب نويسنده ايه اين عباس معروفي.
سال بلوا كه تموم شد دوباره فصل اولش رو خوندم حيف كه كتاب امانت بود وگرنه دوباره مي خوندمش.
يه كتاب هم خوندم از آگاتا كريستي كتاب رو توي فرودگاه خريدم و فوري هم تموم شد اسم كتاب اينه مرگ نقطه پايان من كه خيلي خوشم اومد.كتاب كنار رودخانه پيدرا رو هم خوندم با اينكه معتقدم نويسندش يعني جناب آقاي پائلو كئيلو يكمي قاطي داره ولي بازم چيزهايي براي ياد گرفتن داشت
فيلم ازدواج امريكايي رو هم ديدم نصفه شبي تنهايي كلي خنديدم
دوتا فيلم هم از ويدئو كلوپ ديدم يكي مهمان مامان كه خوب بود و يكي هم حقيقت تلخ با بازي بن افلك اونهم بد نبود
چند روز پيش يه خبر خوندم با اين عنوان كه زنان كارگر استراليا براي عوارض مشكلات زنانه و ناراحتي هاي ماهانه، ماهي يه روز و در سال دوازده روز مرخصي با حقوق خواسته اند.اولش خيلي خوشم اومد و گفتم كاشكي به ما هم اين مرخصي رو بدن ولي يكمي كه فكر كردم از خيرش گذشتم فكرشو بكن وقتي اين مرخصي رو بگيري عالم و آدم خبر دار ميشه كه خانم فلاني الان رفته مرخصي پريود

Friday, February 11, 2005

اينجا آدمها در كودكي پير شده اند