Saturday, December 28, 2002

بلاخره فارسي كامپيوترم درست شد .ديگه داشتم خفه مي شدم .فعلا كاراي امروز رو ليست كردم گذاشتم جلوي چشمام كه چيزي جا نيفته .فردا شبم كه ميرم تهران و بايد كارامو جمعو وجور كنم و چيزي رو از قلم نندازم.فكر كنم روز شلوغي باشه .اگه بتونم وسط كارا يه سري هم اينجا مي زنم .

Thursday, December 26, 2002

baba inke farsi nadare hala man chi kar konam

Monday, December 23, 2002

.دلم مي خواست اونقدر بي كله بودم كه يه روز زنگ مي زدم شركتو مي گفتم ديگه نمي يام بعد مي رفتم يه سبزي فروشي باز مي كردم اونوقت مجبور نبودم روزي چهارتا جلسه برموو ماهي يه بارم برم ماموريت عصر ها هم با سردرد برگردم خونه و فكر غذا باشم وظرف و لباساي نشسته . تازه فكر كنم كيف سبزي فروختن خيلي بيشتر از كار كردن با اين محصولات بدون پشتيبانيه كه نه سرشون پيداست نه تهشون.هيچكسم نمي تونه بگه بايد حتما قبل از 8 مغازهتو باز كني و اگه 3 روز بيشتر تاخير داشته باشم برام جريمه بنويسه

Saturday, December 21, 2002

برا شاد بودن فقط نميشه تلاش كرد.نميشه همش درون خودمونو بگرديم تا علت شاد نبودنمونو پيدا كنيم
اين همه كتاب نوشته شده برا شاد بودن و شاد زيستن ولي هيچكدوم نميتونه اثري طولاني داشته باشه البته بي اثر بي اثر هم نيست ولي اثرش نمي تونه ازدارويي كه براي تسكين درد به يه مريض مي دن بيشتر باشه اين دارو ها مي تونه موقتن دردو كم كنه ولي شفاي درد يه چيزه ديگست و مطمئنن درد بر مي گرده چون ريشش وجود داره.حالا ما هي بيام نصيحت كنيم هي خط بديم هي روش در بياريم براشاد بودن هيچ فايده اي نداره مگر اينكه بتونيم مثل كبك سرمونو بكنيم زير برف و كاري به كار هيچكس و هيچ چيز نداشته باشيم .شاد بودن يه پيشنياز داره و اونم يه جامعه شاده با مردم شاد.مردمي كه از حداقل امكانات زندگي بر خوردارن .تو اين جامعه قانون وجود داره از زن و مرد وبچه حمايت ميشه.تو اين جامعه وقتي بچه اي مورد آزار قرار ميگيره جايي هست كه ازش حمايت كنه .وقتي زني از دست كتكاي شوهرش جونش به لبش مي رسه يه خونه امن هست كه بره وپناه بگيره و قانوني هست كه ازش حمايت كنه.تو اين جامعه جوني كه درس خونده علاف كار نيست.پدر زحمتكشي نيست كه شرمنده زن وبچش باشه و مادري نيست كه به علت نداري جگر گوشش تو دستش پرپر بزنه واون كاري از دستش بر نياد كه براش بكنه.
برا همينه كه منو امثال من با اينكه شرايط زندگيشون بد نيست شاد نيستنو از زندگي راضي نيستن يه روز كه آدم كيفش كوكه و شاده كافي يه كم دوربرشو نگاه كنه وسايه فقرو رو تو چشماي بچه هايي كه به جاي نشستن پشت ميز ونيمكت مدرسه تو سرماي زمستون دارن تو آشغالا مي گردن ببينه .حسرتو تو نگاه آدما بخونه يا يه روزنامه بگيره و ورق بزنه اونوقت اين شادي با چنان سرعتي پر مي زنه كه فكر مي كني شايد اصلا از اول نبوده.حالا خودت قضاوت كن چه جوري ميشه اينجا شاد شد و شاد باقي موند.

Monday, December 16, 2002



من اگه يه روز مدير عامل يه شركت بشم مي دوني چي كار مي كنم بدون كم كردن حقوق پرسنل ساعت كارشونو نصف مي كنم يعني ظهر كه شد مي گم بريد خونه وخوش باشيد و اصلا فكر نمي كنم كه ضرر مي كنم چون علاوه بر صرفه جويي در هزينه آب و برق و تلفن مصرفي پرسنل روحيشونم بهتر مي شه و در كل راندمانشون بهتر از وضعيت اول مي شه
كتاب قلعه حيوانات رو دوباره خوندم واقعيتي تلخ در غالب روابط حيوانات كه انسان رو متاثر مي كند آخركتاب قوانين هفتگانه انقلاب تغيير ميكند و به يك قانون خلاصه مي شود:
همه حيوانات برابرند ولي بعضي برابرترند.
بااينكه چند سال پيش اعلام كردند كه نويسنده اين كتاب يعني جناب جرج اورول جاسوس بوده ولي خوب نميشه از حق گذشت كه كتاباش در نوع خودشون جالبن

Thursday, December 12, 2002

آفرین باریکلا احسنت به این همه هنر و استعداد برای خراب کردن لحظات برای گند زدن به هیکل خوشی برای پایین اوردن آدم از اوج شادی به قعر تنهایی و غم وغصه برای اثبات اینکه هیچ وقت نباید به هیچ خوشیی دل بنندی برای اثبات اینکه آدما خیلی راحت می تونند حرف بزنند وبعد یه جور دیگه باشند برای اثبات وجود دروغ علی رغم اصرار بر صداقت برای اثبات خودخواهی و هر چیز مزخرف دیگه ای که تو این دنیا هست و دلت میخواست فکر کنی که نیست

Wednesday, December 11, 2002

آخ جون بلاخره اين كارم تمام شد از اون كاراي خفه كننده به قول بچه ها كار گل((Gel بود.وقتي يه كار تموم ميشه اونم بخوبي وخوشي و مي توني كاملا بسا طشو جمع كني خيلي احساس خوبي به آدم دست مي ده تو اين كارا بعضي وقتا هوس مي كني كه ول كني و بي خيال شي اين هوس دقيقا وفتي مياد سراغت كه احساس مي كني داري خفه مي شي وبعد دستتو مي ذاري زير گردنتو و پايين مقتعتو مي گيري مي كشي پايين انگار مي خواي پارش كني. بعد ده بار هي بلند ميشي و ميشيني يه كم راه مي افتي تو شركت و دور مي زني پشت سر هم چايي مي خوري تازه دلت مي خواد بشيني رو زمينو و مداركو پخش كني جلوت .......
ولي خوب اگه دوام بياري و كارتو به سر انجام برسوني اونوقت مي توني يه عالمه كيف كني و مثل الانه من كار بعدي رو كه مدتهاست منتظره تا بري سراغش دست بگيري

Tuesday, December 10, 2002

بلاخره چند تا مطلب جديد در مادرانه گذاشتم

Monday, December 09, 2002

فكر كنم آخرش تونستي يه سري به من بزني اينو از روي آدرسايي كه بهم سر زدن ميگم
ديروز يه جلسه داشتيم كه سه ساعت طول كشيد .تو اين جلسه 3 كيلو فسفر سوزوندم 2كيلومتر حرف زدم دو بار طاقت نياوردمو رفتم پاي تخته چهار بار بي خيال شدمو هيچي نگفتم ده بار خميازه كشيدم يه بارم هوس كردم بزنم پس گردن يكي از بچه ها چون يه ربع ساعت از جلسه رفت بيرون و وقتي برگشت هنوز ننشسته وسط حرف يكي ديگه پريد و بدون اينكه بدونه صحبت چيه شروع به مخالفت كرد تازشم دوستم فهميد من چنين هوسي كردم و از اونطرف جلسه زد زير خنده منم از اين طرف زدم زير خنده باز خوبه جلسمون بااينكه راجع به مسئله مهمي بود ولي جو سنگيني نداشت كه ضايع بشه.نمي دونم چي شد كه تو جلسه يدفعه ياد شروع كارم افتادم .اونموقع تازه از تو دانشگاه اومده بودم و هنوز حال وهواي اونجا رو داشتم وچون تو دانشگاه به تنها چيزي كه سر كلاسها فكر نمي كرديم درس خوندن بود وعادت نداشتم كه به استاد گوش بدم فقط مثل يه روبات جزوه مي نوشتم ودر كنارش يا طنز مي نوشتم يا با دوستام رو كاغذ مشاعره مي كردم ويا هم تو عوالم ديگه سير ميكردم اينجا هم چه تو جلسات و چه تو كلاسهاي آموزشي كه برامون مي ذاشتن نمي تونستم تمركز كنم وبه حرفا گوش كنم و برا خودم مي رفتم تو عالم هپروت و كاري به كاري هيچي نداشتم ولي خوب با اولين كار رسميم تازه فهميدم كه اينجا بايد خيلي حواسم جمع باشه و رد شدن از يه نكته ساده مي تونه كلي آدمو به زحمت بندازه برا همينم الان تو جلسه رفتنو و گوش دادن و تحليل مسائل كاري و حتي سياسي بازي هاي توي كار دارم حرفه اي مي شم.چه مي شه كردشايداينم از مزاياي كار كردنه.

يه بارونه گلي داره مياد كه آدم كيف مي كنه هوا مثل بهار شده حيف كه من سر كارم همكارام هنوز نيومدن و منم برا خودم مهستي گذاشتم وحال مي كنم.تازه همين الانم سرپرستم زنگ زد وگفت يه ساعت دير ميآد.

Saturday, December 07, 2002

ديروز 16 آذر ماه بود مي دونم خيلي خبرا بود.صداي جيغ وداد و فرار جونها رو مي شنيدم .همين طور صداي گلوله وگاز اشك آورو بوهايي كه تو هوا پخش بود ....
اصلا دلم نمي خواد در اين مورد چيزي بگم چون واقعا فكر كردن به اين جريان هم حالمو خراب مي كنه

Wednesday, December 04, 2002

حالا دیگه تو رو داشتن خیاله
دل اسیر آرزو های محاله
غبار پشت شیشه میگه رفتی
ولی هنوز دلم باور نداره
حالا راه تو دوره
دل من چه صبوره
کاشکی بودی و
می دیدی زندگیم چه سوتو و کوره....
......
ای بابا حالا یعنی تو ولات کفر یه کامپیوتر گیر نمیاد اقلا چار تاOffline Message برامون بذاری بفهمیم اوضاع احوالت چیه
تا آخر سال حدود صد وده روز مونده .اگر من هر روز 30 دقیقه زبان بخونم تا آخر سال 55 ساعت زبان خونده ام.اگر هر روز دو لغت جدید یاد بگیرم تا آخر سال 220 لغت یاد می گیرم.اگر هر روز یک اصطلاح انگلیسی یاد بگیرم تا آخر سال 110 اصطلاح یاد گرفته ام .اگر روزی روی یک HTML TAG کار کنم تا آخر سال تو این زمینه فول میشم.اگر روزی سی دقیقه نرمش کنم تا آخر سال 55 ساعت نرمش کرده ام و اگر هفته ای یک فیلم ببینم تا آخر سال 14 فیلم دیده ام .اگر.......
از این اگر ها بازم خیلی سراغ دارم ولی حالشو ندارم بنویسم چون اگه فقط یکی از همین ها رو انجام بدم خودش خیلی کاره.

راستی می دونستی هواپیما ها ردیف 13 نداره وبعد از ریف 11,ردیف بعدی چهارده میشه.
تو روزنامه خوندم که" رئیس ستاد هیات رویت هلال ماه نو(عنوان بامزه ایه نه) گفتن که رویت هلال ماه بعد از ظهر پنجشنبه قطعی می باشد" خوب بسلامتی عیدتون مبارک ولی تا جایی که یادمه سالهای قبل هم می گفتن" اصلا امکان رویت ماه در فلان تاریخ وجود نداره و یهو در عین ناباوری یک دفعه هلال ماه نو رویت میشد چه جوریشو من دیگه نمی دونم .تازه بامزه تر اینکه امروز اعلام کردن هر کس از مردم شریف ایران هلال ماه نو رو امشب (چهارشنبه )و یا فردا شب رویت نمود لطف کنه وتلفنی خبر بده که تکلیف روز عید فطر مشخص بشه.راستی بقیه کشورهای مسلمون هم وضعیتشون مثل ماست.
باور می کنید یک میلیون و چهار صد هزار کودک در مقطع دبستان امثال ترک تحصیل کرده اند.