Sunday, February 29, 2004

دختر برو بگير بخواب انگارخيلي احساساتي شدي مي دونم چند وقت ننوشته بودي
و حالا داري زور مي زني يه چيزي بنويسي پاشو برو بخواب كه ساعت داره ميرسه يه يك نصفه شب و فردا حتما بايد اين پرده هايي رو كه سه قرن براي شستن باز كردي بشوري تازه خونه تكوني هم مونده
به جاي رديف كردن اين خزعبلات برو بگير بخواب كه فردا جون داشته باشي به كارات برسي

No comments: