Wednesday, November 14, 2007

يه دفعه وهم برش داشت که گواهينامه اش نيست.کيفشو برداشت، زيپشو باز کرد و شرو ع کرد به گشتن.گواهينامه اونجا نبود .عجيب بود. آخه مگه ميشه اصلا چرا يه دفعه ياد گواهينامه اش افتاده بود. باز کيفشو گشت. پاکتي که توش مدارک و کاغذاي مهمشو مي گذاشت در اورد وشروع کرد به گشتن اما اثري از گواهينامه نبود يه کم هول کرد به دوستش گفت انگار گواهينامه ام رو گم کردم. دوستش گفت آخه چرا؟ گفت نمي دونم، نيستش. شروع کرد کاغذاي اضافه رو از تو کيف در اوردن،کپي رسيد هاي دانشگاه رو که بايد نگه مي داشت همين طور نامه هايي که به دانشگاه فکس کرده بود ولي چند تا کاغذ رو انداخت همين طور تبليغ خمير دندان کرست رو يه دفعه فکر کرد نکنه يک بار همين طور که کيفمو مرتب مي کنم گواهينامه رو با يه کاغذ انداخته باشم. دوباره وهم برش داشت. حوصله دوندگي نداشت يادش افتاد چقدر دنبال گواهينامه گم شده شوهرش دويده بود.تو اين هير و بير همين يکي رو کم داشت. پيش خودش گفت حالشو ندارم به جهنم اگرهم گم شده باشه بي خيالش مي شم حداقل حالا. برگشت سر کارش ولي آرامش نداشت. دوباره کيفو برداشت و هرچي توي کيف بود رو ريخت بيرون خبري از گواهينامه نبود. دوباره همه چي رو ريخت تو کيف و نشست سر جاش. با خودش گفت :"نکنه واقعا گم شده باشه .حتما اون دفعه که رفته بودم بانک جاش گذاشتم" .بعد به خودش گفت:" حتما تو خونه است". ولي بعد هرچي فکر کرد يادش نيومد کهیک وقت آن را از تو کيفش در اورده باشدش .يادش افتاد که حتي چند وقت پيش مي خواسته گواهينامه اشو ببره دوباره پرس کنن. باز ذهنش گذشت که نکنه يه شب لاي پولهايي که براي تاکسي در مي آورده بوده و افتاده و اونم نفهميده.
دوباره هرچی تو کيف بود رو ريخت بيرون، اين دفعه احساس کرد لای دفتر تلفن يک کارت هست . دفتر تلفن رو باز کرد آره خودش بود يه نفس راحت کشيد. شب که رسيد خونه اول از همه گواهينامه رو از کيفش در اورد و گذاشت تو کشو

No comments: