Sunday, July 06, 2003

دوروز بعدش دختر پشت سرور پروژه نشسته بود و داشت درخواستهاي جديد كاربران رو وارد مي كرد كه احساس كرد يه نفر پشت سرش ايستاده برا همينم برگشت .ديد يكي از دوستاش توي قسمت حسابداريه كه اومده سراغش سلام و احوالپرسي كردند .دوستش گفت خواهرزادمو يادته كه اشكال كامپيوتري داشت دختر گفت آره دوستش گفت الان اومده اونطرف مي خواد اشكال بپرسه مي شه چند لحظه بياي اشكالاتشو رفع كني دختر گفت باشه الان ميام .بعد از نرم افزاري كه داشت كار مي كرد خارج شد و بعد هم Log off كرد و به دوستش گفت بريم .با هم اومدن ساختمون اصلي شركت و رفتن طبقه دوم .دوستش گفت يه لحظه بيا تو سالن كنفرانس دختر گفت خواهر زادت اونجاست دوستش گفت آره اونجاست .توي سالن كنفرانس هيچ كس نبود دختر كمي تعجب كرد دوستش گفت يه لحظه بشين باهات يه كاري دارم ولي چون بچه ها دور و برت بودن مجبور شدم اين جوري بگم .دوتاييشون نشستن ودوستش گفت يه سوالي داشتم اول بگو ببينم قصد ازدواج داري دختر يكم جا خورد و بعد ازكمي تامل گفت تا كي باشه و ذهنش رفت پيش خواستگاراي تك وجفتي كه اين چند وقته همكاراش بهش معرفي كرده بودند ولي دوستش گفت يكي از بچه هاي شركت خودمونه آقاي فلاني كه دختر يهو شصتش خبر دار شد كه بعله طرف همونه كه اين چند روزه همش دور و بر شركت مي ديدتش با اين حال بروي خودش نياورد و گفت بايد فكر كنم اول هم بايد به خونوادم بگم دوستش گفت حالا اگر چيز بيشتري مي خواي ازش بدوني مي توني بگي تا از اون كسي كه واسطه كرده و به من گفته بپرسم تازه دختر فهميد كه پسر بيچاره يكي ديگه از همكاراشو فرستاده تا از دوستش خواهش كنه كه به اون جريان خواستگاري رو بگه تو دلش خندش گرفت ولي بازم بروي خودش نياورد و قرار شد فعلا جريانو با خونوادش مطرح كنه
فرداي اون روز دوستش اومد دنبال نتيجه دختر گفت من مي خوام بيشتر ازش بدونم مثلا رشتش چيه چند سالشه كجايي و از اين سوالايي كه از بس در مورد مردم پرسيده بود ديگه حفظش شده بود .دوستش گفت بذار يك كاري كنم. پروندشو ميارم ببينيم جواب سولاتت رو پيدا مي كني يا نه يواشكي پرونده رو اوردن و دختر رفت سراغ كپي مدرك تحصيلبش مهندس برق از يه دانشگاه دولتي ولي خوب معدلش هم چي چنگي بدل نمي زد .سنش هم بد نبود 5 سال اختلاف سني از نظر دختر قابل قبول بود. تنها مشكلش اين بود كه كارش شيفتي بود ولي خوب دختر فكر كرد اگر بقيه چيزاش درست باشه ديگه اين مسدله خيلي مهم نيست تازشم خيلي از بچه هاي شيفت بعد از يه مدت مارشون تغيير كرده و روز كار شدند. بعد دختر بدوستش گفت ببين ما نه خودمون پولدلريم نه ماديات برا مون حرف اول رو ميزنه برا همينم مي خوايم خونواده طرف مقابلمون هم همين طور باشه مهم نيست كه چي دارن يا وضعيتشون چيه ولي بايد تحصيل كرده باشند اگر فرهنگ خونواده درست باشه و ارزششاشون منطقي باشه بعدا آدم ميتونه به چيزاي ديگه هم كه مي خواد برسه دوستش گفت باشه اينا رو برات مي پرسم و بعد بهت مي گم .

No comments: