Wednesday, July 09, 2003

لاله و لادن رفتن اونا مي دونستن كه احتمال موندنشون با رفتنشون يكيه و خودشون انتخاب كردند .از وقتي كه خبر جدا سازيشون اعلام شد اكثر مردم اخبار رو دنبال كردند روزنامه گرفتند و توي اينترنت دنبال خبر هاي جديد تر گشتند .حتي اونايي كه مي تونستند كمك مالي كردند مردم تا به هم مي رسيدند از هم مي پرسيدن كه چي شد و وقتي كه فهميدن اونا ديگه بين ما نيستن همه ناراحت شدند و حتي عده اي گريستند.نمي خوام بگم كه همه اينا بده نمي خوام چيزي رو رد كنم فقط ياد محبوبه افتادم كه شانس بيشتري داشت برا زنده موندن برا زندگي كردن وچه ساده وآرام در گذشت و مهرانه كه الان با سرنوشتي مشابه به انتظار آينده مبهم خود نشسته است و هزاران كودك بينوا و بيچاره كه توي كوچه پس كوچه هاي شهر، همين دور و بر خودمون دارن با درد و رنج سر مي كنند ولي هيچ كس نمي دونه كه حتي وجود دارند مگه صدا و سيما و روزنامه ها نمي تونستند همون كاري كه براي لاله و لادن كردن براي پدرام ومحبوبه و مهرانه و بقيه اي كه اگر پول و يا امكانات داشته باشند شانس بودن و زندگيشون صد در صد ميشه انجام بدن ولي حالا از دور و بري هاتون بپرسيد چند نفرشون حتي مي دونستن اين بچه ها هم دارن انتظار مي كشند كه كسي بياد و كمكي بهشون بكنه چراشو نمي دونم فقط احساسم اينه كه بعضي وقتا وقتي مي فهميم كه يه جاي مملكتمون خبريه كه توي كشوراي ديگه بهش توجه كنند اونوقت غرور مون بيدار ميشه كه آره اين ماييم و اون قهرمان، دانشمند، استاد دانشگاه، دانشجوي تيز هوش،شاعر، ،نويسنده، دوقلوي به هم چسبيده مال ماست تبارش با ما يكيه وبا همون زبان ما داره حرف مي زنه ولي تا قبل از اون انگار نه انگار كه خبري هست مثل اينكه بايد اول كشفمون كنند تا بعد خودمون باورمون بشه كه ما هم وجود داريم

No comments: