Saturday, April 21, 2007

ساعت 6.5 صبح است من از 5.5 بيدارم
فسقلی سحر خِز شده و داره برنامه خورشيد خانوم رو نگاه می کنه
و هر دو تا مون سرفه می کنِم
چند روز پيش به همسر جان گفتم می خوام يه اسم خوب برات پيدا کنم
گفت من که خودم اسم دارم گفتم بابا برا وبلاگم می خوام گفت آها
گفت خوب بگو سيسيل گفتم نه خوشم نمی اد(سيسيل اسم مستعار بچه گی هاش بوده )
گفت ريکاردو چطوره آخه اولای ازدواج من بهش می گفتم ريکاردو وقتی هم که ريشش در می اومد وتنبلی می کرد بزنه می شد ريشاردو
ولی خوب اين اسم رو هم الان دوست ندارم
گفت خوب بگو حبيب آقا
گفتم اينو ديگه از کجا در آوردی
گفت از روی کلمه محبوبم ساختم
فسقلی هم اين وسط داد می زد که بزار کچل کچل کلاچه
گفتم بابا اين که اسم نيست گفت اشکال نداره در عوض خيلی باحاله
حالا فعلا به همسر جان بسنده می کنم تا بعد
درس و کار وخونه داری وبچه داری و شوهر داری و گشت و گذار و مهمون داری همه ماشاالله با سرعت نور در حال پيشرفت هستند و من هم دارم دنبالشون می دوم
برای مثال همين الان تکليفهای پايگاه در سمت راست گزارش وضعيت قسمت در سمت چپ وبلاگ عزيز در مقابل و صدای سوت جوش آمدن کتری در گوشم مرا به سمت خود می کشند .
با اين همه کار کتاب خوندن رو نمی تونم تعطيل کنم
کتاب آنا کارنينا رو تموم کردم کاش اين کتاب رو قبل از ازدواج خونده بودم به نظرم خيلی مفيد تر بود
کتاب سه کتاب زويا پيرزاد رو هم خوندم خيلی صميمی و قابل لمس بود اونقدر ازش خوشم اومد که هوس داستان نويسی بسرم زد
ديروزم کتاب داستانهای کوتاه همينگوی رو از کتابخونه گرفتم که هنوز شروعش نکردم
ديگه پاشم برم داره ديرم ميشه

No comments: