Tuesday, January 15, 2008

اپيزود اول، يک ساعت براي خودم
ساعت 5 تا 6.5 صبح
مکان: خانه
فعاليت: بستن زنگ موبايل، درس خواندن، فيلم ديدن، غذا پختن، دوش گرفتن، مرتب کردن آشپزخانه و گذاشتن ظرف ها در ظرف شويي

اپيزود دوم، جدال با ساعت
ساعت 6.5 تا 7.5صبح در حالت استاندارد که قابليت کش آمدن تا 7.55 را نيز دارد.
مکان: خانه
فعاليت: بيدار کردن همسر گرامي و فسقلي(فعاليت تکرار شونده به مدت نيم ساعت با تکراردر هر 5 دقيقه)، آماده کردن صبحانه،‌ گذاشتن غذا براي ظهر خودم، گذاشتن تغذيه براي فسقلي، تماشاي سلام ايران، جر و بحث با فسقلي براي پوشيدن لباس، آماده کردن کيف فسقلي و آماده شدن خودم و رسيدن فشار خون به 120

اپيزود سوم: شروع دوباره
ساعت 7.45 تا 8.15
مکان: ماشين
فعاليت: گوش کردن به موسيقي ، گرفتن عاشقانه دست همسر جان، پاسخ دادن به سوالات فسقلي، رساندن فسقلي به مدرسه و رسانده شدن خودم به محل کار توسط همسر گرامي

اپيزود چهارم: شروع روز کاري
ساعت 8.15 تا حدود17.30الي 18
مکان: اداره
فعاليت: سر و کله زدن با تيپ هاي مختلف شخصيتي، متقاعد کردن مديران پروژه به انجام کارهايي که بايد انجام بدهند و دوست ندارند انجام بدهند، شرکت درجلسات مختلف، چايي خوردن البته اگر يادم نرود، خوردن ناهار، جمع بودن شش دانگ حواس براي رويارويي با هر گونه حرکت و خزش نامحسوس ويا محسوس مشکوکانه، حساب و کتاب و کشيدن نقشه براي آينده و فکر کردن در آن واحد به شصت موضوع مختلف و البته تماس با همسر گرامي

اپيزود پنجم: پايان روز کاري
ساعت 17.30الي 18 تا 18.30 الي 19
مکان: خيابان
فعاليت: قدم زدن، نگاه کردن ويترين مغازه ها، فکر کردن به شام شب، خريد احتياجات خانه در حدي که دستام جا دارند( اگر ماشين داشته باشم محدوديتي وجود نداره)، تاکسي سواري، اتوبوس سواري، تماس دو طرفه با خانه و رسيدن به خانه .البته اگر همسرجان لطف کنند دنبالم بيايند برنامه کمي تا قستي تغيير خواهد داشت.

اپيزود ششم: خانه من
ساعت 18.30 الي 19 تا 22 الي 23
مکان: خانه
فعاليت: چايي، استراحت، آغوش بي دغدغه،‌ شام پختن، تلويزيون، سر و کله زدن با فسقلي، رد و بدل گزارش روز و شام خوردن، درس خواندن، کتاب خواندن براي فسقلي و خواباندنش، بالش جلوي تلويزيون و چرت زدن تا لحظه بيهوش شدن

اپيزود هفتم : رويا
ساعت22 الي 23 تا 5 صبح
مکان: خانه
فعاليت: بيهوش شدن

2 comments:

Anonymous said...

گذر جونم مرسي، منم اين نوشته ات رو که خوندم انگاری همه لحظات کنارت بودم و همه رو حس کردم خيلی کيف داره.

خانومی اين چه حرفيه خوشحالم می شم. من که ازت نپرسيده لينکت رو گذاشته بودم می بخشی ها

نوا

Anonymous said...

خسته نباید...امیدوارم فصل امتحانات را هم به خوبی پشت سر بگذاری.