Saturday, January 12, 2008

خيلي وقته ننوشتم. نه اينکه دلم نخواد بنويسم فرصت خوبي گيرم نمي آد. اينجا هوا بس ناجوانمردانه سرد است. ديشب برف اومده ومدارس تعطيل شده. صبح فسقلي رو بيدار نکردم. داشتم آماده مي شدم بيام سر کار خودش بيدار شد داشت مي رفت صورتش رو بشوره گفتم مامان مدرسه تعطيله يه اي ولي گفت که دلم مي خواست بخورمش قربونش برم الهي، براي خودش آدم حسابي شده. تازه کلي حساب کرد که تهران خيلي وقته تعطيله .
من صبح تا حالا سر کار با دستکش و شال مي گشتم. الان تازه يکم گرم شدم. اوضاع روبه راهه و من دارم تخت گاز با تمام دور موتور حرکت مي کنم. البته چهارشنبه آب و روغن قاطي کرده بودم و به خاطر خستگي تب کردم. گزارش سمينار رو بالاخره پنج شنبه پست کردم. بايد پروپزوال پروژه رو هم نهايي کنم. اوضاع کارم خوبه.با اينکه تجربه مديريتي سنگيني رو در حال تجربه کردن هستم ولي اوضاع خوبه.
ديشب رفتيم نمايشگاه کتاب. خيلي خوب بود. تو ماشين آهنگ اي کاش داوري محسن نامجو را گوش مي کرديم رسيد به اينکه
"فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه اما يگانه بود و هيچ کم نداشت " و من احساس کردم دراين شعر گم شدم به نظرم فوق العاده بود. شايد هيچ کس ديگه نتونه مثل شاملو، تو چهار تا نصفه جمله اين قدر قشنگ و کامل زندگي رو به تصوير بکشه.

4 comments:

Anonymous said...

سلام گذر جونم چه همه اينجا خوشگل و خوشرنگ شده، چه خوب کردی رنگش رو عوض کردی.
هر چی اونجا سرده و برف می آد اينجا هوا بهاری شده همه چی ريخته بهم اساسی.
خانومی خدا بد نده چی شده بود؟ حالا بهتری؟ خيلی به خودت فشار نيار هر چند که می دونم کارت خيلی سنگينه.
فقط خدا می دونه چقدر دلم برای فسقلی با اين بلبل زبونيهاش تنگ شده، ديگه کم کم بايد يه اسم ديگه براش پيدا کنی ديگه فسقلی نيست واسه خودش مردی شده.

Anonymous said...

test

Anonymous said...

test

Anonymous said...

man inja koli kament gozashte budam engar mantduni khordesh mikhastam began kheili range jadid ghashang shodeh.

badam khoda midune cheghadr delam baraye fesgheli tang shodeh.

kheili movazebe khodet bash inghadr karet sangine.

valla ma har chi namju gush midim nemidunam chera khoshemun nemiad be nazaret eshkal az girandamune?

Nava