Monday, February 01, 2010


امروز روز دوم مدرسه بود. دیروز مدرسه ها باز شد و فسقلی عزیزم که حالا بزرگ مرد کوچک خانه ما شده است به مدرسه رفت. بعد هم من رسما به عنوان یک زن خانه دار شروع به کار کردم. دوستم چند وقت پیش یه موسسه ای رو پیدا کرده بود که مال افراد مسن بود و یه عالمه کلاس های مختلف داره و با هزینه پایین سالانه میشه تو همه کلاس ها شرکت کردالبته اگر جا داشته باشه. خلاصه دیروز باهاش رفتم ببینم چه جوریه. خیلی با حال بود. عین یه ایستگاه مونده به آخرت ولی خوب رو که نیست من تو 5 تا کلاس ثبت نام کردم. کلاس زبان. کلاس نمد مالی( نمی دونم قراره چی کار کنیم) کلاس نخ و سوزن که بازم نمی دونم چیه شاید کوک زدن و پس دوزی باشه شایدم گل دوزی. کلاس تای چی و کلاس بحث در مورد اخبار. حالا قراره امروز برامون نامه بیاد ببینیم چند تا از کلاس ها جا داشته.  بدوستم گفتم خیلی کار خوبی کردیم حسنش اینه که الان اون دنیا کلی آشنا پیدا می کنیم  و دیگه از تنهایی در می آیم.  حالا کلاس ها که شروع بشه بهتر می تونم راجع بهشون قضاوت کنم. این از این. دیگه یه کلاس درست و حسابی تو تیف ثبت نام کردم  برای گرفتن مدرک آموزش و ارزیابی آموزشی. کلاس هفته ای یک بعد از ظهره و شش ماه طول می کشه ولی فکر میکنم برای در گیر بودن با جامعه و همین طور عملی کردن نقشه هام مفید باشه.

فیلم آواتار رو هم رفتیم دیدیم . خوب بود از نظر تکنیک و فیلم سازی و موضوع واقعا جالب بود. ولی خوب هنوز خیلی جا داشت تا یک فیلم کامل بشه. وقتی از سینما اومدیم بیرون دقیقا احساسم مثل وقتی بود که می رم یه رستوران  خارجی تازه از نوع هرچی می تونی بخور و یه عالمه غذا بخورم و بعد که میام بیرون هنوز احساس کنم ته دلم خالیه.

 اینجا سینما نسبتا گرونه و فیلم ها هم تا زمانی که رو پرده باشه برای کرایه و یا فروش تو بازار نمی آد. ولی خوب اون روز تو اینترنت دیدم که یک دی وی دی ناقابل احتمالا با زیر نویس از فیلم آوتار به قیمت 4500 تومان تو مملکت گل و بلبلمون می آد در خونه بابا مفته به خدا.  اگه این جیمز کامرون فلک زده بفهمه تو ذوقش می خوره. حالا مملکت ما اگر تو هزار و یک چیز عقب باشه خداییش توصنعت دزدی  نرم افزار و فیلم  پیشرفت خوبی داره و کلی ازبقیه جاها جلوتره.

الان دارم بعد از مدت ها وب گردی می کنم. اونم با کامپیوتر خودم که هم فارسی داره هم مثل نوت بوک همسر جان  یهو وسط تایپ نمی بینی که داری  پریدی یه جای دیگه و داری هرچی تایپ می کنی رو به هم می زنی تازه  یه کنسرت گروه همای هم دارم گوش می کنم  آخر عشق و حال. 
بعضی شعراش واقعا قشنگه مثل این یکی:
اين چه جهاني است؟! اين چه بهشتي است؟
اين چه جهاني است كه نوشيدن مي نا رواست!؟
اين چه بهشتي است در آن خوردن گندم خطاست!؟
آي رفيق اين ره انصاف نيست، اين جفاست
راست بگو راست بگو راست فردوس برينت كجاست!؟
راستي آنجا هم هر كس و ناكس خداست؟!
راست بگو راست بگو راست فردوس برينت كجاست!؟
راست بگو راست بگو راست فردوس برينت كجاست!؟ 
بر همه گويند كه هشيار باش، بر در فردوس نشيند كسي، تا كه به درگاه قيامت رسي
از تو بپرسد كه در راه عشق، پيرو زرتشت بدي يا مسيح،
دوزخ ما چشم به راه شماست
راست بگو راست بگو راست آنجا نيز، باز همين ماجراست؟!
راست بگو راست بگوراست فردوس برينت كجاست!؟
اينهمه تكرار مكن مي هماي، كفر مگو شكوه مكن بر خدا
پاي از اين در كه نهادي برون، در قل و زنجير برندت بهشت
بهشت همان ناكجاست، بهشت همان ناكجاست، واي به حالت هماي
واي به حالت، اين سر سنگين تو از تن جداست
نه نه نه نه، توبه كنم باز، حق باشماست

No comments: