Thursday, December 31, 2009

سال ۲۰۱۰ دیشب شروع شد. اینجا بارون شدیدی می اومد. دعاشو به جون فسقلی کردیم که رای ما رو برای رفتن و دیدن مراسم زد. تو خونه سال رو تحویل کردیم. هرچی منتظر موندیم بیان پیام بدن کسی نیومد. خلاصه ما هم رفتیم خوابیدیم
من دیروز برای خودم یه لیست بلند و بالا از کارهایی که باید بکنم تهیه کردم البته با یه متد جدید. اگر جواب داد شاید به اسم خودم ثبتش کردم. شایدم برم از این کتابهای موفقیت بنویسم و حسابی موفق شم
به سال ۲۰۱۰ خیلی امیدوارم. برای مردم عزیزم دعا می کنم که هر چه زودتر از این شرایط خلاص شن و بتونن روزی طعم ساده زندگی رو که برای خیلی از مردم دنیا یه چیز عادی شده و برای مردم سرزمین من میوه ممنوعه بچشن. دلم می خواد ایرانی به انچه که لیاقتش رو داره برسه و دوباره ایران من مهد تمدن دنیا بشه. ناخود آگاه یاد این سرود انقلابی افتادم که یه زمانی مرتب از رادیو پخش می شد. اصل شعر مال فرخی یزدیه. من که عاشق قسمت نبرد خدای آزادی بودم با ناخدای استبداد. خدایانی که در دنیای کودکی من روی عرشه یک کشتی طوفانزده در حال نبرد بودند. نبردی که هنوز ادامه داره و انگارتمام بشو نیست

آن زمان که بنهادم، سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم، از براي آزادی

تا مگر به دست آرم، دامن وصالش را
مي دوم به پاي سر، در قفای آزادی

در محيط طوفان زای، ماهرانه در جنگ است
ناخدای استبداد، با خدای آزادی

دامن محبت را، گر کنی ز خون رنگين
می توان ترا گفتن، پيشوای آزادی

"فرخی" ز جان و دل، می کند در اين محفل
دل نثار استقلال، جان فدای آزادی

1 comment:

امیرحسین said...

سلام
سال نو مبارک
امیدوارم سال خوبی را داشته باشی
در ضمن با اجازه شعرت را توی فیس بوک شِر کردم