Saturday, December 21, 2002

برا شاد بودن فقط نميشه تلاش كرد.نميشه همش درون خودمونو بگرديم تا علت شاد نبودنمونو پيدا كنيم
اين همه كتاب نوشته شده برا شاد بودن و شاد زيستن ولي هيچكدوم نميتونه اثري طولاني داشته باشه البته بي اثر بي اثر هم نيست ولي اثرش نمي تونه ازدارويي كه براي تسكين درد به يه مريض مي دن بيشتر باشه اين دارو ها مي تونه موقتن دردو كم كنه ولي شفاي درد يه چيزه ديگست و مطمئنن درد بر مي گرده چون ريشش وجود داره.حالا ما هي بيام نصيحت كنيم هي خط بديم هي روش در بياريم براشاد بودن هيچ فايده اي نداره مگر اينكه بتونيم مثل كبك سرمونو بكنيم زير برف و كاري به كار هيچكس و هيچ چيز نداشته باشيم .شاد بودن يه پيشنياز داره و اونم يه جامعه شاده با مردم شاد.مردمي كه از حداقل امكانات زندگي بر خوردارن .تو اين جامعه قانون وجود داره از زن و مرد وبچه حمايت ميشه.تو اين جامعه وقتي بچه اي مورد آزار قرار ميگيره جايي هست كه ازش حمايت كنه .وقتي زني از دست كتكاي شوهرش جونش به لبش مي رسه يه خونه امن هست كه بره وپناه بگيره و قانوني هست كه ازش حمايت كنه.تو اين جامعه جوني كه درس خونده علاف كار نيست.پدر زحمتكشي نيست كه شرمنده زن وبچش باشه و مادري نيست كه به علت نداري جگر گوشش تو دستش پرپر بزنه واون كاري از دستش بر نياد كه براش بكنه.
برا همينه كه منو امثال من با اينكه شرايط زندگيشون بد نيست شاد نيستنو از زندگي راضي نيستن يه روز كه آدم كيفش كوكه و شاده كافي يه كم دوربرشو نگاه كنه وسايه فقرو رو تو چشماي بچه هايي كه به جاي نشستن پشت ميز ونيمكت مدرسه تو سرماي زمستون دارن تو آشغالا مي گردن ببينه .حسرتو تو نگاه آدما بخونه يا يه روزنامه بگيره و ورق بزنه اونوقت اين شادي با چنان سرعتي پر مي زنه كه فكر مي كني شايد اصلا از اول نبوده.حالا خودت قضاوت كن چه جوري ميشه اينجا شاد شد و شاد باقي موند.

No comments: