شيندخت سال جديد زندگيشو آغاز كرد .براي اين دوست عزير آرزوي موفقيت و شاد كامي دارم
Tuesday, February 25, 2003
Monday, February 24, 2003
ديشب يه فيلم ديدم به اسم French Kiss كه اسمشو ترجمه كرده بودن دوستي فرانسوي. بي انصافا دلشون كه نسوخته بود قيچي قيچيش كرده بودن .بعد از ديدن فيلم تو اينترنت گشتم ديدم اصل فيلم 111 دقيقه بوده ولي اوني كه من ديدم فكر نكنم از يه ساعت بيشتر مي شد .تازه فيلم هم در رده فيلم هاي كمدي بوده ولي اوني كه من ديدم يه فيلم خانوادگي بود كه بيشتر دل آدمو مي سوزوند تا اينكه آدمو بخندونه اينم از هنر سانسور تو مملكت ماست ديگه كاريشم نميشه كرد.(عكس آخريه تو فيلمي كه من ديدم نبود)
STARRING: Meg Ryan, Kevin Kline, Timothy Hutton and Jean Reno
PRODUCED BY: Tim Bevan, Eric Fellner, Kathryn Galan and Meg Ryan
DIRECTED BY: Lawrence Kasdan
SCREENPLAY BY: Adam Brooks
ديروز روز خوبي بود چه سر كار چه تو خونه .تنها عيبش اين بود كه تو خيلي دير اومدي .
صبح چون تو زودتر رفتي منم بيدار شدم و به كلي كار رسيدم از اينترنت بازي گرفته تا روزنامه خوندن .فسقلي رو بردم پيش مادر جونش اونجا فقط يه كم گير داد كه باش بازي كنم برا همينم صبح تاخير خوردم .سر كارم كه همه مديرامون دو سه روزه رفتن سمينار تو اتاقمون فقط من موندم برا همين ديروز كلي كيف كردم (البته اين كيف كردن انشاالله تا فردا هم ادامه پيدا ميكنه) كلي كارامو انجام دادم عصرم كه بچه هاي اون اتاق سر وصدا مي كردن در اتاق رو بستم انقدر با حال بود .باور كن تو دو سه ساعت ,كاري رو كه بقيه روزا شايد يه روز طول مي كشيد جمع وجور كردم. تنها يه مورد كه بايد براش يه فكري بكنم يعني يه جرياني كه ممكنه درگيرش بشم (ببين اون مورد رو نمي گم يكي ديگه است ولي تو فكر اونم هستم)(واي از دستشون بسكه تلفن هاي داخلي رو مي ريزن بهم الان يكي زنگ زده ماشين مي خواد بيچاره خيط شد وقتي فهميد اشتباه گرفته).عصرم رفتم دنبال فسقلي سر راه فيلم بي خوابي رو پس دادم ميدوني شش روز حساب كرد بعدم فيلم دوستي فرانسوي رو گرفتم و رفتم سراغ فسقلي. اونقدر با پسر عمش شيطوني كرده بودن كه از خستگي ديگه نا نداشت .اولش قرار بود تو هم بياي كه زنگ زدي گفتي دير مي آي منم ديدم الانه كه خوابش ببره پس بهتره ببرمش خونه تا اقلا به كارام برسم .به مادر جون گفتم شما بيايد بريم خونه ما گفت من حرفي ندارم ولي بچه ها دير ميان و خستن .بعد جريان برنجي رو كه خريده بودم تعريف كردم يه مقدارشم گذاشتم اونجا كه شب بپزن اگه خوب بود براشون بگيرم.راستي يه زنگم زدم به خديجه خانم يه قرار گذاشتم كه بياد خونتون كمك مامانت برا خونه تكوني.بعد من رفتم برنج رو گذاشتم تو ماشين و از دم خونتون پياز و كشمش گرفتم كه شام كشمش پلو با ميگو درست كنم .خلاصه فسقلي رو با همه متعلقاتش كه حاضر نشد حتي يه دونشم بزاره برا فرداش برداشتيم كه بريم خونه تو راه همون طور كه منتظربودم خوابش برد .فكر كنم ساعت شش و نيم ديگه خونه بوديم .فسقلي رو گذاشتم تو تختش و لياس بيرونشو در اوردم .بعدم يه دوش گرم و آشپز خونه.اول اومدم تنبلي كنم از فريزر غذا در بيارم بعد گفتم حالا كه فسقلي خوابه و تو هم خسته و گرسنه مي اي خونه بذار يه شام خوشمزه بپزم .ميگو ها رو ريختم تو آب تا يكم يخش باز بشه و بتونم پاكشون كنم برنج رو خيس كردم پيازم ريختم توي ماهيتابه تا يواش يواش سرخ بشه كشمش ها رو هم پاك كردم وخيس كردم فيلم رو گذاشتم و رفتم سراغ ميگوها با اون قيافه هاي وحشتناكشون ..............
ساعت 9 ديگه شامم حاضر بود . يه كم تو اينترنت در مورد فيلمي كه ديدم گشتم بعد كتري گذاشتم كه چايي برات درست كنم ديگه وقتش بود كه پيدات بشه ولي خوب نيومدي فسقلي هم كه بيدار نمي شد شام بخوره چند بار صداش كردم فايده نكرد از اون طرف تو هم نبودي هي زير برنج رو خاموش مي كردم زير كتري رو روشن 10 دقيقه بعد بر عكس تا ساعت ده شد .زنگ زدم سر كارت گفتن راه افتادي .به هر ضرب و زوري بود فسقلي رو بلند كردم بهش شام دادم بعد تو اومدي ساعت ديگه ده ونيم بود .فكر كن چه حالي شدم وقتي فهميدم شام خوردي .منم كه اشتها نداشتم قابلمه پلو رو همين جوري گذاشتم تو يخچال .راستي فسقلي اونقدر گيجم كرده بود كه يادم رفت چايي برات بيارم صبح كه قوري رو ديدم كلي حالم گرفت
صبح چون تو زودتر رفتي منم بيدار شدم و به كلي كار رسيدم از اينترنت بازي گرفته تا روزنامه خوندن .فسقلي رو بردم پيش مادر جونش اونجا فقط يه كم گير داد كه باش بازي كنم برا همينم صبح تاخير خوردم .سر كارم كه همه مديرامون دو سه روزه رفتن سمينار تو اتاقمون فقط من موندم برا همين ديروز كلي كيف كردم (البته اين كيف كردن انشاالله تا فردا هم ادامه پيدا ميكنه) كلي كارامو انجام دادم عصرم كه بچه هاي اون اتاق سر وصدا مي كردن در اتاق رو بستم انقدر با حال بود .باور كن تو دو سه ساعت ,كاري رو كه بقيه روزا شايد يه روز طول مي كشيد جمع وجور كردم. تنها يه مورد كه بايد براش يه فكري بكنم يعني يه جرياني كه ممكنه درگيرش بشم (ببين اون مورد رو نمي گم يكي ديگه است ولي تو فكر اونم هستم)(واي از دستشون بسكه تلفن هاي داخلي رو مي ريزن بهم الان يكي زنگ زده ماشين مي خواد بيچاره خيط شد وقتي فهميد اشتباه گرفته).عصرم رفتم دنبال فسقلي سر راه فيلم بي خوابي رو پس دادم ميدوني شش روز حساب كرد بعدم فيلم دوستي فرانسوي رو گرفتم و رفتم سراغ فسقلي. اونقدر با پسر عمش شيطوني كرده بودن كه از خستگي ديگه نا نداشت .اولش قرار بود تو هم بياي كه زنگ زدي گفتي دير مي آي منم ديدم الانه كه خوابش ببره پس بهتره ببرمش خونه تا اقلا به كارام برسم .به مادر جون گفتم شما بيايد بريم خونه ما گفت من حرفي ندارم ولي بچه ها دير ميان و خستن .بعد جريان برنجي رو كه خريده بودم تعريف كردم يه مقدارشم گذاشتم اونجا كه شب بپزن اگه خوب بود براشون بگيرم.راستي يه زنگم زدم به خديجه خانم يه قرار گذاشتم كه بياد خونتون كمك مامانت برا خونه تكوني.بعد من رفتم برنج رو گذاشتم تو ماشين و از دم خونتون پياز و كشمش گرفتم كه شام كشمش پلو با ميگو درست كنم .خلاصه فسقلي رو با همه متعلقاتش كه حاضر نشد حتي يه دونشم بزاره برا فرداش برداشتيم كه بريم خونه تو راه همون طور كه منتظربودم خوابش برد .فكر كنم ساعت شش و نيم ديگه خونه بوديم .فسقلي رو گذاشتم تو تختش و لياس بيرونشو در اوردم .بعدم يه دوش گرم و آشپز خونه.اول اومدم تنبلي كنم از فريزر غذا در بيارم بعد گفتم حالا كه فسقلي خوابه و تو هم خسته و گرسنه مي اي خونه بذار يه شام خوشمزه بپزم .ميگو ها رو ريختم تو آب تا يكم يخش باز بشه و بتونم پاكشون كنم برنج رو خيس كردم پيازم ريختم توي ماهيتابه تا يواش يواش سرخ بشه كشمش ها رو هم پاك كردم وخيس كردم فيلم رو گذاشتم و رفتم سراغ ميگوها با اون قيافه هاي وحشتناكشون ..............
ساعت 9 ديگه شامم حاضر بود . يه كم تو اينترنت در مورد فيلمي كه ديدم گشتم بعد كتري گذاشتم كه چايي برات درست كنم ديگه وقتش بود كه پيدات بشه ولي خوب نيومدي فسقلي هم كه بيدار نمي شد شام بخوره چند بار صداش كردم فايده نكرد از اون طرف تو هم نبودي هي زير برنج رو خاموش مي كردم زير كتري رو روشن 10 دقيقه بعد بر عكس تا ساعت ده شد .زنگ زدم سر كارت گفتن راه افتادي .به هر ضرب و زوري بود فسقلي رو بلند كردم بهش شام دادم بعد تو اومدي ساعت ديگه ده ونيم بود .فكر كن چه حالي شدم وقتي فهميدم شام خوردي .منم كه اشتها نداشتم قابلمه پلو رو همين جوري گذاشتم تو يخچال .راستي فسقلي اونقدر گيجم كرده بود كه يادم رفت چايي برات بيارم صبح كه قوري رو ديدم كلي حالم گرفت
Sunday, February 23, 2003
Saturday, February 22, 2003
يكي از گروههايي كه براي انتخابات كانديد داده يه شعار تبليغاتي داره به نام "درد را ازهر طرف بخواني همان درد است" بعد دور درد اول يه خط قرمز كشيده و بالاش نوشته نان. برداشت من اين بود كه يعني درد و نان از اين نظر كه از هر طرف بخونيشون باز هم خودشونن مشابهن و به جاي درد ما مي خوايم نان را جايگزين كنيم ولي خوب اشكال كار مي دونيد كجاست در حوزه اختيارات شورا هاي شهر.حالا اين رجال چه جوري مي خوان اين كارو بكنن خدا عالم است .شايدم مي خوان كه مطب پزشكان رو ببندن و به جاش نونوايي باز كنن به جاي بيمارستان ها هم كارخونه نان ماشيني بزنن كه به جاي درد در مقياس انبوه به توليد نان انبوه برسيم و حتي در زمينه صادرات نان هم فعال بشيم .
راستي قبل از شروع رسمي تبليغات اين شعار رو به صورت تراكت هاي تبليغاتي بدون هيچ توضيحي تو شهر پخش كرده بودن اونموقع من فكر مي كردم كه اين تبليغ يه مجله پزشكي است
راستي قبل از شروع رسمي تبليغات اين شعار رو به صورت تراكت هاي تبليغاتي بدون هيچ توضيحي تو شهر پخش كرده بودن اونموقع من فكر مي كردم كه اين تبليغ يه مجله پزشكي است
ديروز دوست نكته دان من متوجه يه اشتباه در محاسبات من شد از اون اشتباهاتي كه هميشه به خاطر بيدقتي تو دبستان مي كردم و به جاي 20 ,19 مي گرفتم .اول خواستم درستش كنم بعد بي خيال شدم چون همه چي به هم مي ريخت شما اصل مطاب رو بگيريد اميدوارم خودتون اشتباه نكنيد.يه توضيح ديگه اينكه چون وامها 200 تومني و نمي شه به صورت رند براي 12 ماه اقساط رو حساب كرد من باز پرداخت رو بصورت 11 قسط 16 توماني و 1 قسط 24 توماني در آخر كار در نظر گرفتم كه مي شه مقدار اونو تغيير داد .هر ماه كه يك وام پرداخت مي شه از ماه بعد اقساط اون هم شروع ميشه
Friday, February 21, 2003
اينم نحوه محاسبات يك صندوق فرض الحسنه براي دوستان علاقه مند:
در اين صندوق فرضي 10 عضو داريم كه هركدام 50 هزار تومان درشروع به صندوق مي دهند و مبلغ پس انداز ماهانه شش هزار و پانصد تومان است كه همه اعضا مكلف به پرداخت آن مي با شند.در اين صندوق قرار است كه در يك دوره يك ساله به همه اعضا مبلغ 200 هزار تومان وام داده شود.در صورت تمايل مي توان مقادير پس انداز اوليه و پس انداز ماهانه را تغيير داد فقط بايد توجه داشته باشيد كه قبل از شروع كار با مقادير مورد نظرتون يك بار محاسبات را كامل انجام دهيد تا مطمئن شويد وسط كار كم نمي آريد
ماه اول 500 موجودي اوليه صندوق
100=2*100-500 پرداخت وام اول ودوم
100 باقيمانده صندوق
ماه دوم 100 موجودي صندوق
65=10*6.5 پس انداز
36=2*16 بازپرداخت وامها
201 جمع
1=200-201 پرداخت وام سوم
1 موجودي صندوق
ماه سوم 1 موجودي صندوق
65=10*6.5 پس انداز
48=3*16 بازپرداخت وامها
114 جمع
114 موجودي صندوق
ماه چهارم 114 موجودي صندوق
65=10*6.5 پس انداز
48=3*16 بازپرداخت وامها
227 جمع
27=200-227 پرداخت وام چهارم
27 موجودي صندوق
ماه پنجم 27 موجودي صندوق
65=10*6.5 پس انداز
64=4*16 بازپرداخت وامها
156 جمع
156 موجودي صندوق
ماه ششم 156 موجودي صندوق
65=10*6.5 پس انداز
64=4*16 بازپرداخت وامها
225 جمع
25=200-225 پرداخت وام پنجم
25 موجودي صندوق
ماه هفتم 25 موجودي صندوق
65=10*6.5 پس انداز
80=5*16 بازپرداخت وامها
170 جمع
170 موجودي صندوق
ماه هشتم 170 موجودي صندوق
65=10*6.5 پس انداز
80=5*16 بازپرداخت وامها
315 جمع
115=200-315 پرداخت وام ششم
115 موجودي صندوق
ماه نهم 115 موجودي صندوق
65=10*6.5 پس انداز
96=6*16 بازپرداخت وامها
276 جمع
76=200-276 پرداخت وام هفتم
76 موجودي صندوق
ماه دهم 76 موجودي صندوق
65=10*6.5 پس انداز
112=7*16 بازپرداخت وامها
253 جمع
53=200-253 پرداخت وام هشتم
53 موجودي صندوق
ماه ياز دهم 53 موجودي صندوق
65=10*6.5 پس انداز
128=8*16 بازپرداخت وامها
246 جمع
46=200-246 پرداخت وام نهم
46 موجودي صندوق
ماه دوازدهم 46 موجودي صندوق
65=10*6.5 پس انداز
112=7*16 بازپرداخت وامها
48=24*2 بازپرداخت وامهاي اول و دوم
271 جمع
71=200-271 پرداخت وام دهم
71 موجودي صندوق
در اين صندوق فرضي 10 عضو داريم كه هركدام 50 هزار تومان درشروع به صندوق مي دهند و مبلغ پس انداز ماهانه شش هزار و پانصد تومان است كه همه اعضا مكلف به پرداخت آن مي با شند.در اين صندوق قرار است كه در يك دوره يك ساله به همه اعضا مبلغ 200 هزار تومان وام داده شود.در صورت تمايل مي توان مقادير پس انداز اوليه و پس انداز ماهانه را تغيير داد فقط بايد توجه داشته باشيد كه قبل از شروع كار با مقادير مورد نظرتون يك بار محاسبات را كامل انجام دهيد تا مطمئن شويد وسط كار كم نمي آريد
ماه اول 500 موجودي اوليه صندوق
100=2*100-500 پرداخت وام اول ودوم
100 باقيمانده صندوق
ماه دوم 100 موجودي صندوق
65=10*6.5 پس انداز
36=2*16 بازپرداخت وامها
201 جمع
1=200-201 پرداخت وام سوم
1 موجودي صندوق
ماه سوم 1 موجودي صندوق
65=10*6.5 پس انداز
48=3*16 بازپرداخت وامها
114 جمع
114 موجودي صندوق
ماه چهارم 114 موجودي صندوق
65=10*6.5 پس انداز
48=3*16 بازپرداخت وامها
227 جمع
27=200-227 پرداخت وام چهارم
27 موجودي صندوق
ماه پنجم 27 موجودي صندوق
65=10*6.5 پس انداز
64=4*16 بازپرداخت وامها
156 جمع
156 موجودي صندوق
ماه ششم 156 موجودي صندوق
65=10*6.5 پس انداز
64=4*16 بازپرداخت وامها
225 جمع
25=200-225 پرداخت وام پنجم
25 موجودي صندوق
ماه هفتم 25 موجودي صندوق
65=10*6.5 پس انداز
80=5*16 بازپرداخت وامها
170 جمع
170 موجودي صندوق
ماه هشتم 170 موجودي صندوق
65=10*6.5 پس انداز
80=5*16 بازپرداخت وامها
315 جمع
115=200-315 پرداخت وام ششم
115 موجودي صندوق
ماه نهم 115 موجودي صندوق
65=10*6.5 پس انداز
96=6*16 بازپرداخت وامها
276 جمع
76=200-276 پرداخت وام هفتم
76 موجودي صندوق
ماه دهم 76 موجودي صندوق
65=10*6.5 پس انداز
112=7*16 بازپرداخت وامها
253 جمع
53=200-253 پرداخت وام هشتم
53 موجودي صندوق
ماه ياز دهم 53 موجودي صندوق
65=10*6.5 پس انداز
128=8*16 بازپرداخت وامها
246 جمع
46=200-246 پرداخت وام نهم
46 موجودي صندوق
ماه دوازدهم 46 موجودي صندوق
65=10*6.5 پس انداز
112=7*16 بازپرداخت وامها
48=24*2 بازپرداخت وامهاي اول و دوم
271 جمع
71=200-271 پرداخت وام دهم
71 موجودي صندوق
Saturday, February 15, 2003
تيتر خبر اين بود يا يه چيزي تو اين مايه ها:
آمار 300هزار زن خياباني در تهران يك آمار غير واقعي است .
حالا كي به اين نتيجه رسيده يه جامعه شناس كه استاد دانشگاه هم هست
خوب تا اينجاش هيچ چيز عجيبي نيست .يه منبعي آماري در مورد زنان خياباني داده و يه استاد دانشگاهم گفته كه اين رقم اشتباهه و بيشتر از تعداد واقعي است ولي چيزي كه شاخ منو در آورد نحوه محاسبه جناب جامعه شناس بود ايشون عنوان كرده بودن كه اگه اين تعدادزن خياباني وجود داشته باشه و هر كدام حداقل با سه نفر به صورت غير مشروع ارتباط داشته باشند تعداد ميشه 1 ميليون نفر و اگه هر كدام از اين افراد پنج نفر در خانواده اشان باشه ميرسم به 5 ميليون فاسد در تهران كه با توجه به جمعيت تهران خيلي دور از ذهنه و چون 5 ميليون فاسد نداريم پس نميتوان گفت كه اين تعداد زن خياباني وجود دارد.
منكه هنوزم تفهميدم اون 5 نفري رو كه بابت تعداد افراد خانواده در محاسبه تعداد فاسد ين وارد كردن با چه ملاكي بوده . آخه مگه وقتي ميگن مثلا اينقدر دزد تو زندانه براي محاسبه تعداد دزد هاي جامعه ميان تعداد اونا رو در تعداد افراد خونوادشون ضرب مي كنن و مي گن اينقدر دزد داريم كه حالا ايشون اينجوري محاسبه كرده .مگه يه نفر كه خلاف مي كنه خونوادش هم در جريانند ويا اصلا مردم جامعه ما يا خونوادگي فرشتن يا خونوادگي فاسدن و يا شايدم به خاطر پيوند خانوادگي قوي بين ايراني ها وقتي يكي توي يه خونواده خلاف مي كنه بقيه اعضا خونوادشم باش خلاف مي كنند كه يه وقت روحيه اش خراب نشه و دچارافسردگي نشن
خلاصه منكه هر جور حساب كردم چيزي نفهميدم ولي خيلي دلم سوخت برا مملكتي كه اينقدر راحت در مورد رد و يا قبول مسائل اظهار نظر ميشه و يه نفر در اين سطح معلومات اينقدر راحت يه معضل اجتماعي رو تفسير مي كنه و يه روزنامه هم بااين همه خواننده مي اد واز ايشون نقل قول مي كنه
آمار 300هزار زن خياباني در تهران يك آمار غير واقعي است .
حالا كي به اين نتيجه رسيده يه جامعه شناس كه استاد دانشگاه هم هست
خوب تا اينجاش هيچ چيز عجيبي نيست .يه منبعي آماري در مورد زنان خياباني داده و يه استاد دانشگاهم گفته كه اين رقم اشتباهه و بيشتر از تعداد واقعي است ولي چيزي كه شاخ منو در آورد نحوه محاسبه جناب جامعه شناس بود ايشون عنوان كرده بودن كه اگه اين تعدادزن خياباني وجود داشته باشه و هر كدام حداقل با سه نفر به صورت غير مشروع ارتباط داشته باشند تعداد ميشه 1 ميليون نفر و اگه هر كدام از اين افراد پنج نفر در خانواده اشان باشه ميرسم به 5 ميليون فاسد در تهران كه با توجه به جمعيت تهران خيلي دور از ذهنه و چون 5 ميليون فاسد نداريم پس نميتوان گفت كه اين تعداد زن خياباني وجود دارد.
منكه هنوزم تفهميدم اون 5 نفري رو كه بابت تعداد افراد خانواده در محاسبه تعداد فاسد ين وارد كردن با چه ملاكي بوده . آخه مگه وقتي ميگن مثلا اينقدر دزد تو زندانه براي محاسبه تعداد دزد هاي جامعه ميان تعداد اونا رو در تعداد افراد خونوادشون ضرب مي كنن و مي گن اينقدر دزد داريم كه حالا ايشون اينجوري محاسبه كرده .مگه يه نفر كه خلاف مي كنه خونوادش هم در جريانند ويا اصلا مردم جامعه ما يا خونوادگي فرشتن يا خونوادگي فاسدن و يا شايدم به خاطر پيوند خانوادگي قوي بين ايراني ها وقتي يكي توي يه خونواده خلاف مي كنه بقيه اعضا خونوادشم باش خلاف مي كنند كه يه وقت روحيه اش خراب نشه و دچارافسردگي نشن
خلاصه منكه هر جور حساب كردم چيزي نفهميدم ولي خيلي دلم سوخت برا مملكتي كه اينقدر راحت در مورد رد و يا قبول مسائل اظهار نظر ميشه و يه نفر در اين سطح معلومات اينقدر راحت يه معضل اجتماعي رو تفسير مي كنه و يه روزنامه هم بااين همه خواننده مي اد واز ايشون نقل قول مي كنه
Friday, February 14, 2003
ديروز پريروزا تو خونه يه دفتر برداشتم برا كاراي جديدم تو شركت كه اون چيزايي رو كه مي خونم پر وپخش نشه از اون سررسيداي تاريخ گدشته كه يه موقع برام خريده بودي .يادته تو سفرمون به يزد. مال دو سال پيش بود
ماهم برداشتيم براي استفاده مجدد.تا بازش كرديم چشممون افتاد به دست خطاي مباركمون و نيتي كه كرده بوديم در مورد پر كردن دفتر با هر چي كه ميشه ولي خوب اين نيته فقط دو سه صفحه دوام داشت و بعد هم مثل همه قول وقراريي كه آدم تو احساساتي شدنش بخودش مي ده و بعد هم بسرعت فراموش مي كنه فراموش شده بود.
بگذريم از اينكه بعد از خوندن نوشته هام احساس كردم كه تو اين دو سال بزرگتر شدم و چقدر ديدم نسبت به بعضي مسائل عوض شده ولي خوب لابلاي نوشته ها يه متن كوچيك بود كه هنوزم تاريخ مصرفش نگذشته :
- يادته ده سال پيش مهمترين كاري كه كردي چي بود؟
: فكر كنم قبوليم تو دانشگاه بود.
- خوب پنج سال پيش چي؟
: والا چيزي بادم نمي آد.
- خوب پارسال چي
: فكركنم تولد فسقلي
- خوب شش ماه پيش چي ؟
: كار خاصي نكردم.
- دوماه پيش چي ؟
: هيچي
- خوب هفته پيش
: بازم هيچي
- ديروز چي
: ..........
خوب اين مصاحبه رو من اونموقع با خودم ترتيب داده بودم ولي فكر نكنم جواب سوالا چه الان چه سال ديگه و چه ده سال ديگه عوض بشه و اين يعني اوج روزمرگي
ماهم برداشتيم براي استفاده مجدد.تا بازش كرديم چشممون افتاد به دست خطاي مباركمون و نيتي كه كرده بوديم در مورد پر كردن دفتر با هر چي كه ميشه ولي خوب اين نيته فقط دو سه صفحه دوام داشت و بعد هم مثل همه قول وقراريي كه آدم تو احساساتي شدنش بخودش مي ده و بعد هم بسرعت فراموش مي كنه فراموش شده بود.
بگذريم از اينكه بعد از خوندن نوشته هام احساس كردم كه تو اين دو سال بزرگتر شدم و چقدر ديدم نسبت به بعضي مسائل عوض شده ولي خوب لابلاي نوشته ها يه متن كوچيك بود كه هنوزم تاريخ مصرفش نگذشته :
- يادته ده سال پيش مهمترين كاري كه كردي چي بود؟
: فكر كنم قبوليم تو دانشگاه بود.
- خوب پنج سال پيش چي؟
: والا چيزي بادم نمي آد.
- خوب پارسال چي
: فكركنم تولد فسقلي
- خوب شش ماه پيش چي ؟
: كار خاصي نكردم.
- دوماه پيش چي ؟
: هيچي
- خوب هفته پيش
: بازم هيچي
- ديروز چي
: ..........
خوب اين مصاحبه رو من اونموقع با خودم ترتيب داده بودم ولي فكر نكنم جواب سوالا چه الان چه سال ديگه و چه ده سال ديگه عوض بشه و اين يعني اوج روزمرگي
Saturday, February 08, 2003
هشت سال پيش يعني درست قبل از اومدن من به شركت, شركت براي اولين بار در روز زن تصميم گرفت به خانمها هديه بده و در واقع تصميم گرفت كه به خانمهاي آقايون هديه بده نه خانمايي كه تو شركت كار مي كردن حتما فكر مي كردن خانماشون تو خونه خيلي بيشتر از خانمايي كه تو شركت كار مي كنند برا شركت زحمت مي كشن(حتما باور نمي كنيد ولي جدي ميگم) و به خانمايي كه تو شركت كار مي كردن چيزي ندادن اين مسئله قشقرقي راه انداخت كه نگو و صداي خانماي همكارو حسابي در اورد .آخرشم مديريت با هيچ استدلال مسخره اي نتونست كار خودشو تفسير كنه ومجبور شد به خانمايي هم كه تو شركت كار مي كردن هديه رو كه مبلغ 10 هزار تومن بوده پرداخت كنه خانما هم كه حسابي بهشون برخورده بوده نمي رفتن پولو بگيرن. بعد از كلي وقت كه بشون مي گن اگه نريد پول هارو بگيريد ديگه اصلا بهتون نمي ديم پولا رو ميگيرن و ميذارن رو هم و يه صندوق قرض الحسنه مخصوص خانما درست مي كنند و اولين وام رو هم به مبلغ 100 هزار تومن به يكي از خانما ميدن و خلاصه حساب كتاب مي كنن و قرار ميشه ماهانه مبلغي رو به عنوان پس انداز به صندوق پرداخت كنند و از روي پس اندازها و بازگشت اقساط وامها دوباره وام مي دادن.هر خانم جديد هم كه به شركت وارد مي شد مي تونست با دادن سهمش معادل اعضا قديمي عضو بشه.با گذشت ايام هم سرمايه زياد شد و هم تعداداعضا از اون موقع هم هر عضوي سالي يك بار وام مي گيره و حتي مي دونه تاريخ وامش كيه و مي تونه روي اون حساب كنه .وام كه از مبلغ 100 هزار تومن شروع شده بود امسال به ملبغ 600 هزار تومن رسيده و مطمئنن سال آينده نيز بيشتر خواهد شد 0حالا ما توي صندوقمون نزديك 8 ميليون سرمايه داريم كه تمام اون هم به صورت وام بين اعضا پخشه و اگه يك ماهم چيزي تو صندوق بمونه به صورت مساعده در اختيار اعضا قرار ميگيره .
Friday, February 07, 2003
چند روز پيش صبح كه اومدم سر كار قيافش از دور داد مي زد كه اوضاع خرابه.پرسيدم چه خبر گفت همه چي در هم بر همه و بغضش تركيد .دلم سوخت .رفتيم تو تراس تا راحت تر بتونه حرف بزنه .يك ساله كه در گير اين ماجراست .از اول اولش هم من در جريان بودم.مي دونم خيلي تو اين موضوع دوطرف جدي بودن .خيلي قشتگ پله پله با هم حرف زدن و حالا چند وقته كه خونواده ها هم اومدنو رفتن تا اينكه قرار گذاشتن برا بله برون حالا عمو وداداش اين خانم مي گن كه اون بابا بايد بياد امضا بده كه تو حق تحصيل داري حق كار داري استفلال ماليت بايد حفظ بشه حق مسكنو بده به تو .... .گفتم والا چي بگم خونواد تم نگرانتن حق دارن .بعد گفتم اين حق مسكنو منم باش مخالفم اصلا چرا بايد دست يه نفر باشه توافقيش كنيد زندگي مشترك اگه قرار باشه دوام بياره اونم زماني كه دونفر برا خودشون حق تصميم گيري قائلن اين جوري نميشه در مورد كار و حقوقم گفتم كه من مي دونم اگه دختري در زمان ازدواج شاغل باشه همسرش نمي تونه اونو مجبور كنه سر كارنره ...... خلاصه كلي باش حرف زدم تا يكم آروم گرفت ....
فرداش گقتم چه خبر گفت دارم ديونه ميشم گفتم چرا ؟ گفت ديشب با هم حرف زديم اونم قبول كرده كه همه چي توافقي باشه با عمومم حرف زدم اونم ميگه اشكال نداره ولي داداشم ول نمي كنه ميگه اگه اين عقد كنه و بره (قراره برن خارج از كشور) بعد تو بيفتي سرت بشكنه نه دختر خونه اي نه شوهرت اينجاست كه اجازه عمل بده .يه كم فكر كردم گفتم والا نه من متخصصم نه برادر تو نه عموت هركي هرچي بگه رو حساب تجربيات خودشه برو يه وكيل پيدا كن بعدم با اين داداشت برو پيشش وضعيت خودت رو بگو تا اون بگه چي كار كني كه بعدا مشكلي برات پيش نياد اگه لازمه وكالت خاصي بگيري راهنماييت كنه و تصمصم درست بگيري.
اينم نتيجه
اگه تو عقد نامه شغل و بخصوص محل فعلي كار زن نوشته بشه همسر يه هيچ عنوان نمي تونه زنشو بعد از ازدواج مجبور كنه كه سر كار نره .البته دختر خانماي شاغل دقت كنن كه در محل شغلشون تو عقد نامه به هيچ عنوان نوشته نشه خانه داركه بعدا دچار درد سر بشن.
در حالت عادي حق مسكن با آقايونه مگر در عقد نامه اين حق به خانم داده شود يا توافقي شود.
هيچ مردي نمي تواند دستمزد همسرشو صاحب شود و در عين حال وظيفه تعيين معاش با آقايون مي باشد.
حق تحصيل به طور مشابه به زن ومرد داده شده و مرد نمي تواند مانع ادامه تحصيل همسرش شود
حق طلاق به طور قانوني در دست مرد است مگر آنكه در عقد نامه ذكر شود .در مورد دوست من وكيل پيشنهاد داده بود كه بنويسن لگر مرد تا يك سال براي بردن همسرش اقدام نكرد اين حق به زن داده خواهد شد
بهتر است در اين مورد كه مرد در خارج از ايران است مهريه ملكي باشد يا پدر داماد آن را بر عهده بگيرد
فرداش گقتم چه خبر گفت دارم ديونه ميشم گفتم چرا ؟ گفت ديشب با هم حرف زديم اونم قبول كرده كه همه چي توافقي باشه با عمومم حرف زدم اونم ميگه اشكال نداره ولي داداشم ول نمي كنه ميگه اگه اين عقد كنه و بره (قراره برن خارج از كشور) بعد تو بيفتي سرت بشكنه نه دختر خونه اي نه شوهرت اينجاست كه اجازه عمل بده .يه كم فكر كردم گفتم والا نه من متخصصم نه برادر تو نه عموت هركي هرچي بگه رو حساب تجربيات خودشه برو يه وكيل پيدا كن بعدم با اين داداشت برو پيشش وضعيت خودت رو بگو تا اون بگه چي كار كني كه بعدا مشكلي برات پيش نياد اگه لازمه وكالت خاصي بگيري راهنماييت كنه و تصمصم درست بگيري.
اينم نتيجه
اگه تو عقد نامه شغل و بخصوص محل فعلي كار زن نوشته بشه همسر يه هيچ عنوان نمي تونه زنشو بعد از ازدواج مجبور كنه كه سر كار نره .البته دختر خانماي شاغل دقت كنن كه در محل شغلشون تو عقد نامه به هيچ عنوان نوشته نشه خانه داركه بعدا دچار درد سر بشن.
در حالت عادي حق مسكن با آقايونه مگر در عقد نامه اين حق به خانم داده شود يا توافقي شود.
هيچ مردي نمي تواند دستمزد همسرشو صاحب شود و در عين حال وظيفه تعيين معاش با آقايون مي باشد.
حق تحصيل به طور مشابه به زن ومرد داده شده و مرد نمي تواند مانع ادامه تحصيل همسرش شود
حق طلاق به طور قانوني در دست مرد است مگر آنكه در عقد نامه ذكر شود .در مورد دوست من وكيل پيشنهاد داده بود كه بنويسن لگر مرد تا يك سال براي بردن همسرش اقدام نكرد اين حق به زن داده خواهد شد
بهتر است در اين مورد كه مرد در خارج از ايران است مهريه ملكي باشد يا پدر داماد آن را بر عهده بگيرد
Tuesday, February 04, 2003
ديروز بارون اومد ازاون بالا همه شهر پيدا بود حتي كوهم مي شد ديد كامل كامل بدون يه ذره غبار .شهر برق مي زد هوا صاف و تميز بود اونقدر قشنگ كه آدمو مست مي كرد .آسمون بعد بارون مثل ايينه شده بود .بوي عيد مي اومد باي تازگي بوي صفا بوي محبت بوي هرچيز خوبي كه تو دنيا مي شه باشه و آدما نمي ذارن بمونه .كاشكي همه اين بو رو حس مي كردن و اجازه مي دادن روح زندگي به روح اونا هم صفايي بده تا ديگه اينقدر همديگرو آزار ندن و زندگي ر به كام هم ديگه زهر مار نكنن
ياز دارم قاطي مي كنم .احساس مي كنم يه بار سنگين رو دوشمه و ديگه نمي تونم جلوتر برم فكر كنم برا همينه كه از ديشب تا حالا نفسم بالا نمي آد .كاشكي يكي بود كه مي شد باش درد و دل كرد زميني ها برا درد ودل بدرد نمي خورن آخه ظرفيتشون خيلي كمه. يه خدا مي خوام يه خدايي كه همين نزديكي باشه خدايي كه بشه ديدش سرمو ميذاشتم رو پاش ودر حاليكه اون موهامو نوازش مي كرد زار مي زدم اونقدر گريه مي كردم تا احساس سبكي كنم برا اون لازم نيست چيزي رو تعريف كنم آخه اون خودش مي دونه از اولش هم مي دونه حتي بهتر از من بهتر از تو و بهتر از هركي كه دور و بر مه و فكر مي كنه خيلي حاليشه. بش مي گفتم من ديگه دارم كم مي آرم ,بش مي گفتم خسته شدم, بش مي گفتم دارم اذيت مي شم, بش مي گفتم ديگه داره صبرم سر مي اد و بش مي گفتم طاقتم داره طاق مي شه و اون همه حرفامو مي فهميد و بعد بدون اينكه نصيحتم كنه و بدون اينكه بخواد بم ثابت كنه دارم اشتباه مي كنم مي گفت همه چي درست مي شه و من به اتكاي اون دوباره ادامه مي دادم تا وقتي كه همه چي درست بشه
Monday, February 03, 2003
Sunday, February 02, 2003
صداي جيغ يه بچه ,مستخدم مرده به نيكول كيدمن وحشت زده كه مادر بچه است ميگه اونا پيداش كردن؟
فيلم ديگران يا "The Others" يه فيلم ترسناكه كه آدمو ميخ كوب مي كنه و تا آخر فيلم همه رو سر كار ميذاره.اگه قلبتون ضعيفه نبينيدبعد خونتون بيفته گردن من.راستي اين نيكول كيدمن يه كمي شكل ليلا حاتمي خودمونه شايدم منو ياد اون مياندازه.به نظر من در كل فيلم خوبيه و اگه آدم طاقت بياره واز ترس سكته نكنه آخر فيلم همه چي دستش مي آد و موضوع براش روشن مي شه
راستي اگه خيلي مي ترسيد اين فيلمو تنها نبينيد
فيلم ديگران يا "The Others" يه فيلم ترسناكه كه آدمو ميخ كوب مي كنه و تا آخر فيلم همه رو سر كار ميذاره.اگه قلبتون ضعيفه نبينيدبعد خونتون بيفته گردن من.راستي اين نيكول كيدمن يه كمي شكل ليلا حاتمي خودمونه شايدم منو ياد اون مياندازه.به نظر من در كل فيلم خوبيه و اگه آدم طاقت بياره واز ترس سكته نكنه آخر فيلم همه چي دستش مي آد و موضوع براش روشن مي شه
راستي اگه خيلي مي ترسيد اين فيلمو تنها نبينيد
Cast: Nicole Kidman, Fionnula Flanagan, Christopher Eccleston, Alakina Mann, James Bentley, Eric Sykes, Elaine Cassidy
Written and Directed by: Alejandro Amenábar
Running Time: 104 minutes
فيلم "چشمان فرشته" با بازي جنيفر لوپز رو ديدم .يه فيلم زيبا و خوش ساخت . بعضي فيلم ها حرفاي خوبي براي گفتن دارند و آدم احساس مي كنه كه بعد از تموم شدن فيلم چيزايي رو درك كرده و احساسش نسبت به زندگي بهتر شده است.ظاهرا نسخه اصلي فيلم 103 دقيقه بوده ولي خوب من نسخه مجازشو ديدم و حدس مي زنم كوتاه تر بوده چون حداقل دو صحننشو مي دونم كه سانسور شده ولي خوب به زير نويس فارسيش مي ارزيد چون درك فيلم رو ساده تر مي كرد.ديروز داشتم در مورد اين فيلم تو اينترنت مي گشتم ديدم يه حراجه و توش شلوار و گردنبند و گوشواره جنيفر لوپز رو كه تو اين فيلم از شون استفاده كرده بود به حراج گذاشته بودن و البته همش هم فروخته شده بود اينم اطلاعات بيشتر در مورد فيلم
Date Released: 05/18/2001
Length: 103 minutes
Produced by: Elie Samaha, Mark Canton
Directed by: Luis Mandoki
Cast: Jennifer Lopez,
Knight, Jeremy Sisto, Monet Mazur
Distributor: Warner Bros. Pictures
Subscribe to:
Posts (Atom)