Wednesday, October 08, 2003

درس تجزيه و تحليل سيستم ها يه استاد ماهي داشت كه خيلي دوست داشتني بود .اين استاد ما يه دو سالي بعد از اتمام درس من در سن چهل و چند سالگي در گذشت خدا بيمرزدش از درسش چيزي يادم نيست ولي يه بار حرفي زد كه خيلي وقتا بدردم خورده ايشون يه بار كه برگه هاي ميان ترم رو ميدادن و صورت بچه ها كش اومده بود از قول پدرشون گفتن كه هروقت زندگي بهتون يه ليموي ترش داد به جاي شكايت از ترشيش، با اون يه ليمو ناد شيرين درست كنيد و لذت ببريد از اون وقت خيلي وقتا كه از شرايط خسته ميشم ياد اين حرف مي افتم و دنبال يه راهي مي گردم كه از زندگيم لذت ببرم درست مثل همين الان كه توي يه سمينارخفن نشسته بودم و داشتم خميازه مي كشيدم كه يادم افتاد بهترين وقته براي اينكه چند خطي براي وبلاگم بنويسم
اين مدت يعني سه هفته اخير كلي مراسم خوب خوب بود كه تو شون شركت كردم از بله برون و مهربرون گرفته تا نامزدي و حنابندون وعقد وعروسي وپاگشا .خلاصه كلي مي تونم در اين زمينه ها مشاوره بدم
ديگه اينكه گل پسرم مهد رو با خوبي و خوشي شروع كرد و امروز سرش رو انداخت رفت تو وكاري هم به من نداشت البته هفته اول رو كامل مرخصي گرفتم و دو سه روزي تمام وقت اونجا نشستم تا با محيط اخت بشه
اين هفته از خستگي خمارم و بزور خودمو سر كار مي كشونم يكشنبه هم عروس خانوم و اقا داماد رو پا گشا كردم و توي يه ماراتن دو ساعته كلي كار انجام دادم اخه تا ساعت پنج و نيم سر كار بودم و بعد از انجام خريدا شيش ونيم رسيدم خونه هنوز لباس عوض نكرده غذا ها رو گذاشتم رو گاز و عين فيلماي كلاسيك كه انگار دارند مي دون از اين سر خونه مي دويدم اون طرف خونه تا اينكه هشت و ده دقيقه كارام تموم شد و من گيج و منگ بودم.
به كسي نگيد امروز صبح يعني چهار شنبه تازه نصف ظرفاي اون شب رو شستم كه ديگه بوش داشت خونه رو برميداشت نصف ديگشم عصر مي شورم
اين روزا به افسانه نوروزي لاله سحر خيز و مهرانه فكر مي كنم
در مورد افسانه نوروزي خيلي دلم مي خواد كه اطلاعات بيشتري داشته باشم چون احساس مي كنم كه اطلاعاتم كافي نيست و براي همين هم نمي تونم هيچ نامه اي رو امضا كنم گرچه از مجازات اعدام اصلا خوشم نمي اد و معتقدم كه اعدام افراد فايده اي نداره (واي عجب سمينار با حالي شده دارم از خنده مي ميرم خوب شد از بچه هاي گروه كسي دور و برم نيست و گرنه مي زدم زير خنده ) و قانون مجازات ما نياز به بازنگري اساسي داره ولي در مورد افسانه نوروزي واقعا حقيقت رو نمي دونم و نمي تونم با اتكا به يك جملش گه گفته طرف قصد تجاوز داشته و اون مي خواسته از خودش دفاع كنه به بي گناهيش راي بدم خيلي دلم مي خواد اگر كسي اطلاعات بيشتري داره و از جزئيات داستان مطلع است منو هم در جريان بزاره
در مورد مهرانه هم كه با مرگ دست و بنجه نرم مي كنه خيلي غمگينم به نظرم دو سه تا راه حل خوب وجود داره يكي اينكه از نقاشي هاي مهرانه يه بازار بين المللي تشكيل بشه كه فكر كنم آدماي بيشتري در دنيا در گير مسئله بشن و يه راه حل ديگه اينكه اين شركتاي بزرگ كه اينقدر براي تبليغات پول مي ريزن تو جيب صدا وسيما پول تبليغ يك هفتشونو بدن براي عمل مهرانه اگر مديراي بازار يابيشون عقلشون برسه اين جوري بهترين و انساني ترين تبليغات رو براي شركتشون كردن

No comments: