Monday, November 25, 2002

باورم نميشه كه خيلي وقت پيش اومدي و من امروز تازه تورو ديده باشم.از خودم خجالت كشيدم آخه من كه هر روز از همين مسير مي اومدم چطور متوجه حضورت نشدم يعني اينقدر زندگي ماشيني منو غرق كرده كه ديگه حتي دورو برمو هم نمي بينم ,واقعا جاي تاسفه كه من ,مني كه يه موقع با پا گذاشتن روي اولين برگهايي كه با اومدن تو زمينو فرش كرده بودن و لذت بردن از صدايي كه مي شنيدم اومدن تو رو حس مي كردم ,حالا نمي دونم بعد از چند وقت ,تازه امروز فرش برگاي زرد روكه روي چمن هاي پارك نشستن با برگ در ختا يي كه ديگه سبز نيستن و به زردي مي زنه رو ديدم و تازه اومدن تو رو حس كردم

No comments: