skip to main
|
skip to sidebar
Friday, November 29, 2002
امروز با همون بساط هميشگي از خونه اومدم بيرون به اضافه ساك لباس فسقلي و غذاي خودم .حالا فكر كنيد چه حالي شدم وقتي ديدم كه آسانسور خرابه و با يد هفت طبقه كه با انضمام پاركينگ مي شه هشت طبقه ازپله ها برم پايين
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
Pages
Home
Test
R.F
فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه
اما يگانه بود و هيچ کم نداشت
وبلاگ هاي شخصي
مادرانه
وبلاگ هایی که می خونم
نوا
کتاب های رایگان فارسی
نازنين
نیک آهنگ
افکار
آونگ خاطره ها
شیندخت
ناز خاتون
ستاره پنج پر
من خودم دیگران
شايد براي آينده
نياز
Blog Archive
►
2013
(2)
►
November
(1)
►
June
(1)
►
2012
(4)
►
June
(1)
►
March
(1)
►
January
(2)
►
2011
(11)
►
December
(1)
►
September
(1)
►
August
(1)
►
May
(2)
►
February
(2)
►
January
(4)
►
2010
(30)
►
November
(1)
►
September
(2)
►
August
(2)
►
July
(2)
►
June
(1)
►
April
(6)
►
March
(3)
►
February
(5)
►
January
(8)
►
2009
(17)
►
December
(4)
►
October
(2)
►
September
(1)
►
August
(4)
►
June
(1)
►
April
(4)
►
March
(1)
►
2008
(17)
►
December
(3)
►
September
(3)
►
August
(1)
►
May
(1)
►
April
(2)
►
March
(1)
►
February
(2)
►
January
(4)
►
2007
(26)
►
December
(1)
►
November
(2)
►
October
(4)
►
August
(2)
►
May
(5)
►
April
(2)
►
March
(3)
►
February
(1)
►
January
(6)
►
2006
(26)
►
December
(6)
►
October
(1)
►
September
(4)
►
August
(2)
►
July
(3)
►
June
(6)
►
April
(3)
►
February
(1)
►
2005
(48)
►
December
(7)
►
November
(6)
►
October
(3)
►
September
(4)
►
August
(1)
►
July
(1)
►
June
(7)
►
May
(2)
►
April
(5)
►
March
(2)
►
February
(6)
►
January
(4)
►
2004
(66)
►
December
(8)
►
November
(7)
►
October
(2)
►
September
(5)
►
August
(3)
►
July
(4)
►
June
(9)
►
May
(2)
►
April
(3)
►
March
(8)
►
February
(9)
►
January
(6)
►
2003
(197)
►
December
(6)
►
November
(14)
►
October
(16)
►
September
(10)
►
August
(22)
►
July
(12)
►
June
(12)
►
May
(20)
►
April
(16)
►
March
(30)
►
February
(19)
►
January
(20)
▼
2002
(117)
►
December
(18)
▼
November
(34)
بابا يواش ,يه كم مهلت بده, لازم نيست كه همين الان ...
باز ماموريت. باز سفر باز دوري و باز هم دلتنگي
اگه يه روز صبح وقتي پسرتون از خواب پا ميشه در بياد...
بازم چشم شوراي نگهبانو ومجلس جميعا روشن: امير حسام...
تو روزنامه خوندم :بچه هايي كه ارتباطشون با اعضاذكو...
امروز با همون بساط هميشگي از خونه اومدم بيرون به ا...
ديروز اومده ميگه :مامان من اين جيزو فيزو خاموش كرد...
باورم نميشه كه خيلي وقت پيش اومدي و من امروز تازه ...
اگه اين سيماي لاريجاني يه لطفي مي كرد و اين سريال ...
من اين حكايتو خيلي دوست دارم برا همينم اينجا ميارم...
پنجشنبه يه كتاب خوب به نام "خاطرات يك گيشا "هديه گ...
ديشب فيلم آسمان وانيلي روديدم .البته با سانسور فرا...
چقدروقتي يه دوست خوب به حرفات گوش مي كنه,چقدر وقتي...
صبح ساعت شيش با اون زنگ وحشتناك ساعت كه اولش چهچه...
اين جا يه شهره كامله , همه چي داره . بچه داره بزرگ...
من نمي دونستم كه آهنگ "توفان" رو كه اولين بار با ص...
قرارعزيز همه بلاگر ها رو دعوت كرده كه بزرگداشتي در...
راستي صبح قسط بانك مسكن رو دادم حالا ديگه واقعا فق...
پنجشنبه گذشته دوتا فيلم ديدم "نيمه پنهان "و "شب ي...
من از اين گروه آريان واقعا خوشم مي آد .دستشون درد ...
امروز صبح زود فرصتي پيدا كردم كه به وبلاگ هايي كه ...
امروز يه گلدون اوردم برا روي ميزم سر كار .آخه چند ...
شنبه و يك شنبه تهران بودم .البته از جمعه شب رفتيم ...
در فراقت بي قرارم بي قرارم بي قرار ..... الان دمه ...
يادته صبح گفتي دلم بارون مي خواد؟ يادته گفتم خوب ب...
.اونموقع ها كه پدربزرگ خدابيامرزم زنده بود مراسم ا...
يه حساب پس انداز هست مخصوص خانمها به نام حساب ايرا...
وقتي تو نامه امروزت خوندم "باورم نميشه 10 سال از و...
اينجا يه مطلب متاثر كننده ولي واقعي از كودكاني است...
به نظر شما آيا اين درسته: "اون زمان كه خاطراتتون م...
بازم كلاغ قصه ها رفت و به خونش نرسيد
انتظار و بي خبري خيلي سخته .تو كه بي معرفت نبودي پ...
چرا بعضي آدما خود كشي مي كنند يعني واقعا هيچ راه د...
امروز سر راه كه مي اومدم شركت هر چي زور زدم چهار ت...
►
October
(21)
►
September
(24)
►
August
(11)
►
July
(8)
►
June
(1)
No comments:
Post a Comment