Tuesday, March 04, 2003

كامپيوترم درست شد.اگه درست نمي شد كم كم يه هفته گيرش بودم تا دوباره به جايي كه امروزم مي رسوندمش.فكر كن از صبح تا حالا يه عالمه كار كني يه عالمه كشف وشهود داشته باشي يه عالمه فسفر سوزونده باشي واونوقت دم رفتن ببيني اي بابا اصل مطلب ريخته به هم چه حالي بهت دست ميده.

....
ديروز رفتم دكتر پوست .به خاطر دستام .به خاطر ترافيك مجبور شدم ماشينو كمي دورتر از مطب پارك كنم و تا مطب پياده برم توي راه يه عالمه مردمو ديدم .دلم براشون تنگ شده بود .خيلي وقت مي شد كه اين خيابونو نرفته بودم.توي مغازه هاتوي پياده رو توي خيابون توي داروخونه پر آدم بود.همه جور آدمي با آرزوهاي خودشون با نگراني هاشون و با دنيايي كه توش زندگي مي كنند و از دنياي بقيه هزار فرسنگ دوره نگاهاشون باهم فرق داشت احساسشون به دور و برشون متفاوت بود و عكس المل هاشون در مقايل بچه هاشون متفاوت تر.هر وقت فرصتي ميشه كه دور و برمو ببينم گيج تر ميشم.دنيام ميريزه به هم قاطي ميكنم انگار آجرايي كه باش دنياي خودمو ساختم از جاش در مي آد ومي ريزه رو هم و بعد من مي مونم با يه عالمه آجر تلنبار شده كه بايد از اول روي هم بچينمشون تا دنيا مو بسازم.دنيايي كه مطمئتا هيچوقت شبيه دنياي اول نمي شه

No comments: