Saturday, January 11, 2003

آسون نشو اي همسفر
بيرون نرو اي در بدر
......
....
اين آهنگ يادته .ميدونم كه هيچ وقت يادت نمي ره .ميدونم كه اگه بازم با هم اونو گوش بديم بازم ميشينيم با هم گريه مي كنيم .مي دونم تو هم نمي تونه يادت بره مثل بقيه چيزايي كه هردومون مي دونيم و يادمون نخواهد رفت
مثل زمان بچه گي مثل بازي هامون مثل لباسايي كه وقتي بچه بوديم مامان برا مون مثل هم مي دوخت و وقتي مي پوشيديمشون مثل دوقلو ها مي شديم مثل كمد قهوهاي لباسهامون كه بابا با تخت بچه گيمون درست كرده بود
و من هنوز شكل كنگره هاي بالاش و تزيينات روش يادمه .مثل تخت خواب هامون كه بابا ساخته بود.يادته اولش كرم وقهوه اي بود و بعدا سفيدش كرد و اون كمد گنده لباسي كه وقتي بابا ساختنشو تموم كرد چند تا از پسر اي فاميل اومدن تا تونستن از زير زمين بيارنش بالا و اون ميز و نيمكت سفيد كه همه بچه هاي فامل حسرتشو مي خوردن و باباي خوبمون ساخته بود.مي دونم اون روزي كه مامان مي خواست بره بيمارستان تا داداش كوچولومونو دنيا بياره و تو با بغض بش گفتي تو رو خدا پسر باشه هم يادته .و بعد بزرگ شدن تدريجي مون و بجاي از صبح تا شب خونه بازي و كتابفروشي بازي و هزار تا بازي كه اختراع مي كرديم ديگه وقت دردودلمون بود و محرم راز هم شدن.بعد هم كنكور و دانشگاه .كه تو هم بعد من اومدي اونجا. راستي يادته يه روز يكي از بچه ها به من گفته بود تو خودتي يا خواهرت و من هيچوقت نفهميدم با كدممون كار داشت........
بعد هم فراغت از تحصيل و كار .
و اين آهنگ .مي دونم تو هم هيچوقت يادت نميره كه وقتي مي رفتيم سر كار پشت چراغ خطر فردوسي هميشه اين آهنگو گوش مي داديم و هميشه تا تموم مي شد دوباره برش مي گردونديم عقب و دوباره اونو گوش مي كرديم ...
راستش من دوباره اون نوارو اوردم تو ماشين تا به ياد گذشته ها پشت چراغ خطر فردوسي اين آهنگ و گوش كنم و برا خودم به ياد همه خاطرات خوب گذشته يواشكي اشك بريزم درست مثل همين حالا كه مجبور شدم يه باره بدوم تو دستشويي كه كسي اشكامو نبينه ويه كم اون تو بمونم تادوباره بتونم بنويسم


No comments: